رشید رضا و احمد امین و احادیث مهدویت (1)
از جمله كسانی كه مهدویت را زیر سؤال برده و درواقع آنرا منكر شدهاند رشید رضا در تفسیر المنار و بعد از وی، احمد امین در ضحی الاسلام و در نوشتهی مستقلی با نام المهدی و المهدویه، میباشند؛ اینان با استناد به چند ادعای كلی كه آنها را مستدل نساخته و تنها در حد ادعا باقی گذاردهاند، این موضوع را منكر شدهاند.
تفاوت عمدهای كه در بیان ابنخلدون با افرادی مانند رشید رضا و احمد امین وجود دارد این است كه، ابنخلدون به بررسی تعدادی از روایات مهدویت اقدام كرده و با همهی اشكالهایی كه متوجه وی شده، دستكم، تعدادی از آنها را مورد ارزیابی قرار داده و بعد به تردید و تشكیك در صحت آنها اقدام كرده است، ولی اینان بدون اینكه بررسی و تحقیقی انجام دهند، این احادیث را طرد، و اساس موضوع را نفی كردهاند.
یكی از نویسندگان معاصر اهل سنت با توجه به این نكته مینویسد:
رشید رضا و دیگران، در مورد روایاتی كه دربارهی امام مهدی (علیه السلام) وارد شده است، هیچگونه بررسی انجام ندادهاند و اسناد آنها را جستوجو نكردهاند و اگر این كار را كرده بودند حتماً به اندازهای كه بتوانند بدان تمسك و احتجاج نمایند... دست مییافتند. (1)
رشید رضا و احمد امین در نوشتههایشان به مناسبتهای مختلف (2) به طرح موضوع مهدویت و سپس به نقّادی و رد آنها پرداختهاند.
در اینجا، مهمترین نكتههایی را كه آنان به عنوان دلایل رد احادیث مهدویت برشمردهاند ذكر میشود، و بعد به نقد و تحلیل آنها پرداخته خواهد شد؛ میتوان گفت: تمام مواردی كه در انكار مهدویت ذكر كردهاند، در پنج مطلب زیر خلاصه میشود:
1. تعارض روایات مهدویت.
2. اینكه بخاری و مسلم این احادیث را ذكر نكردهاند.
3. اعتقاد به مهدی، عوارض و آثار منفی را در دنیای اسلام به دنبال داشته است.
4. مهدویت، فكری شیعی است.
5. اندیشهی مهدویت موضوعی خرافی است.
1.تعارض روایات مهدویت
رشید رضا در یك جا مینویسد:تعارض روایات مهدی (علیه السلام) قویتر و ظاهرتر است؛ و جمع میان آنها دشوارتر و منكران آنها بیشتر و شبهه دربارهی آنها ظاهرتر (3).
وی در دیگر جا به مناسبت تفسیر آیهی 33 سورهی توبه مینویسد:
«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ» (4)؛
او كسی است كه پیامبرش را با هدایت و دین درست، فرستاد تا آنرا بر هرچه دین است پیروز گرداند، هرچند مشركان خوش نداشته باشند.
بعد از ذكر سخنان برخی از عالمان كه گفتهاند: این بشارت، در آخرالزمان هنگام ظهور امام مهدی (علیه السلام) تحقق مییابد، چنین اظهار داشته است:
هیچ یك از احادیث مهدی، صحیح نمیباشند؛ و این احادیث با این حال، با همدیگر متعارضند به گونهای كه یكدیگر را دفع میكنند. (5)
در پاسخ به این گفته، چند مطلب قابل یادآوری است:
الف) باید به مؤلف محترم یادآور شد كه آیا به صرف اینكه احادیث و اخبار در یك موضوع دچار برخی تعارضها باشند موجب این میشود كه از تمام آن احادیث و اخبار صرفنظر كرده و آنها را جعلی و غیرصحیح دانست؟ اگر كسی چنین سخنی را بپذیرد آیا به لوازم آن هم پایبند میماند؟ مگر نه اینكه بنا به دلایل مختلف در ابواب گوناگون فقهی، اخلاقی، تفسیری و اعتقادی، فراوان دیده میشود كه مضمون پارهای از احادیث در یك موضوع خاص با هم متعارضند آیا در این جاها یكسره همهی آن اخبار مورد انكار قرار میگیرند؟ یا اینكه راههای جمع میان آنها و یا در صورت عدم امكان جمع، راههای ترجیح یك دسته از آن اخبار بر دستهای دیگر پیموده خواهد شد؟ روش متداولی كه هركسی حتی اگر اندك آشنایی با معارف اسلامی داشته باشد به خوبی برایش چنین روشی روشن است و میداند كه به صرف تعارض، مجموعهای از احادیث به كنار زده نمیشوند. (6)
ب) هنگامی به تعارض ترتیب اثر داده میشود، كه میان دو دسته از احادیث متعارض، از نظر قوت و ضعف، تساوی وجود داشته باشد، اما آنجایی كه یك طرف از احادیث قوی، و طرف دیگر ضعیف باشد، تعارض واقعی شكل نمیگیرد و به آن ترتیب اثر داده نمیشود (7) و تعارضی كه رشید رضا در اینجا مدعی آن است، از این قبیل تعارضهاست.
ج) وجود تعارض میان اخبار و احادیث میتواند نشانهی كذب برخی از آن اخبار باشد؛ به این معنا كه تعدادی از آن احادیث، جعلی و وضعیاند و این هیچ استبعادی ندارد؛ چون بسیار اتفاق میافتد كه در كنار یك موضوع مهم حدیثهای جعلی نیز وجود داشته باشد و این هم شاید به دلیل تحت الشعاع قرار دادن آن موضوع اصلی باشد.
موضوع مهدویت نیز میتواند وضعیتی این چنین داشته باشد، و كسی ادعا نكرده كه همهی حدیثهای مهدویت از صحت سند و متن برخوردارند؛ بلكه به یقین، شماری از این حدیثها، با اهدافی خاص، ساخته و پرداختهی معاندان و یا طمعورزان، میباشد.
نكتهی مهم
موضوعی كه باید بدان توجه داشت این است كه، تعارض ادعایی رشید رضا كه دو مثال هم برای آن ذكر كرده (8)، تعارض دربارهی جزئیات و خصوصیات مربوط به امام مهدی (علیه السلام) است و نه تعارض در اصل و اساس مهدویت، پس اگر بناست به سبب تعارض روایات، آنها را مورد تردید و انكار قرار داد، فقط باید آن روایتهایی كه دقیقاً متعارضند، كه بیانگر خصوصیات امام مهدی (علیه السلام) میباشند را مورد توجه قرار داد، اما در اصل مهدویت و در مورد بشارت به وجود منجی، تعارضی وجود ندارد و با وجود پارهای اختلافات جزئی، تمام احادیث، یك حقیقت را اثبات میكنند و آن وجود مهدی آخرالزمان (علیه السلام) و اینكه او ظهور خواهد كرد، میباشد؛ فقط یك حدیث وجود دارد و پیشتر مورد اشاره قرار گرفت كه میتوان گفت: با اساس اعتقاد به امام مهدی (علیه السلام) در تعارض است، و آن حدیث گویای این است كه عیسی (علیه السلام) همان مهدی (علیه السلام) است (9) كه این حدیث، هم از لحاظ سند دارای مشكل است، و هم محتوای آن از سوی دانشمندان حدیثشناس مردود شناخته شده است؛ افزون بر اینكه، توانایی مقابله با این همه حدیث صحیح را ندارد. بنابراین، تعارض ادعایی، در حوزهی جزئیات است كه این هم نمیتواند موجب تشكیك و رد اساس مهدویت گردد.نكتهای كه باید به امثال ایشان یادآوری كرد این است كه، همهی اهل فكر و خرد باید به تعمق و ریزبینی در این احادیث بپردازند و موارد ضعیف، به خوبی شناسایی كرده و براساس مبانی قابل قبول، آنها را نقد نمایند و به دیگران معرفی كنند. كاری كه اخیراً تا حدی از سوی برخی از عالمان اهل سنت انجام گرفته است (10)، نه اینكه به صرف وجود پارهای از موارد متعارض، تمامی احادیث آن موضوع نادیده گرفته و طرد كرد.
2.نقل نشدن احادیث امام مهدی (علیه السلام) در صحیحین
از دیگر دلایلی كه رشید رضا و احمد امین در رد احادیث امام مهدی (علیه السلام) بیان داشتهاند و به عنوان دلیل و گاهی مؤید برای بیاساس جلوه دادن آنها ذكر كردهاند، این است كه چون این احادیث در صحیح بخاری و مسلم ذكر نشدهاند، پس این روایتها بیاعتبار میباشند؛ رشید رضا چنین میگوید:تعارض در احادیث مهدی قویتر و ظاهرتر است و جمع میان روایات در اینجا مشكلتر و منكران آن نیز، فراوانتر و شبهه در آنها نیز ظاهرتر است و به همین سبب، شیخان (مسلم و بخاری) در دو كتابشان توجهی به این روایات نكردهاند. (11)
احمد امین همین موضوع را به عنوان یكی از دلایل رد احادیث مهدویت ذكر كرده و مینویسد:
بخاری و مسلم هیچ یك از احادیث مهدی را ذكر نكردهاند، و این دلیل آن است كه این روایات نزد آنان صحیح نبوده است. (12)
در پاسخ به این استدلال ذكر چند مطلب لازم است:
الف) اگر حدیثی در صحیحین (بخاری و مسلم) وجود نداشت، هرگز دلیل بر ضعیف بودن آن حدیث نزد آنان نمیباشد، چون هرگز از بخاری و مسلم چنین نقل نشده كه گفته باشند همهی حدیثهای صحیح را گردآوری كردهاند، و به علاوه آنان درصدد جمعآوری همهی حدیثهای صحیح نبودهاند و از خود آنها نقل شده كه «همهی احادیث صحیح را نیاوردهایم.»
ابن صلاح چنین ذكر میكند:
بخاری و مسلم، همهی احادیث صحیح را در صحاحشان جمعآوری نكردهاند و به این مسئله هم پایبند نبودهاند. از بخاری روایت شده كه گفته است: «حدیثی را در كتابم وارد نكردم جز اینكه صحیح بوده و خیلی از احادیث صحیح را به سبب طولانی نشدن كتاب حذف كردم» و از مسلم نیز چنین نقل شده است: «چنین نیست هر حدیثی كه نزد من صحیح باشد آنرا در اینجا (صحیح) بیاورم، بلكه هر آنچه مورد اجماع و توافق بوده است را ذكر كردهام.» (13)
ابن حجر عسقلانی مینویسد:
اسماعیل، از بخاری روایت كرده كه گفته است: «من در این كتاب (صحیح) جز حدیث صحیح ذكر نكردهام، ولی آنچه را كه از احادیث صحیح نیاوردهام، بیشتر میباشند.» (14)
و نیز نووی در مقدمهی شرحش بر كتاب مسلم آورده است:
... آن دو (بخاری و مسلم) ملتزم نشدهاند كه تمام احادیث صحیح را نقل كنند، بلكه آنان تصریح كردهاند كه همهی احادیث را جمعآوری نكرده و تنها قصد جمعآوری تعدادی از احادیث صحیح را داشتهاند، همانگونه كه نویسندهی كتاب فقه، جمعآوری تمام ابواب و احكام فقه را منظور نظر ندارد، بلكه پارهای از آنها را بحث میكند. (15)
از دیگر نكتههایی كه روشن میكند بخاری و مسلم هرگز درصدد گردآوری تمام حدیثهای صحیح نبودهاند این است كه ابنالصلاح از بخاری نقل كرده كه گفته است:
من صد هزار حدیث صحیح و دویست هزار حدیث غیرصحیح را از حفظ دارم. (16)
ابن صلاح بعد از نقل سخن بخاری، میگوید:
... با اینكه تمام آنچه در صحیحش ذكر كرده، آن هم با احتساب احادیث مكرر، 7275 حدیث میباشد، و بنابر نقلی، با حذف احادیث مكرر، چهار هزار حدیث میباشد. (17)
یكی دیگر از قراینی كه این موضوع را مستدل میكند، این است كه حاكم نیشابوری، كه از محدّثان بزرگ و شناخته شدهی اهل سنت است، در المستدرك علی الصحیحین صدها و بلكه هزاران حدیث را ذكر كرده، و در آنها تصریح دارد به اینكه براساس شرایط بخاری و مسلم و یا دستكم طبق شرط یكی از آن دو، این احادیث صحیحند؛ در حالیكه این حدیثها در صحیحین یافت نمیشوند؛ ابنالصلاح در علوم الحدیث در پاسخ به سخن ابناخرم كه گفته است:
كم اتفاق افتاده كه حدیث صحیحی از قلم بخاری و مسلم افتاده باشد.
میگوید:
... اینگونه نیست، چون مستدرك حاكم بر صحیحین، كتاب بزرگی است كه بسیاری از احادیثی را كه آنها نیاوردهاند، ذكر كرده است؛ هرچند ممكن است دربارهی برخی از آنها، سخنهایی باشد، احادیث خالص و بدون اشكال نیز، فراوان دارد. (18)
ذهبی نیز دربارهی احادیث مستدرك گفته است:
در مستدرك، تعداد فراوانی از احادیث، طبق شرط بخاری و مسلم یا شرط یكی از آن دو، (صحیح) میباشد و شاید مجموع این احادیث، حدود یك سوم از كتاب را تشكیل بدهند. (19)
ملاحظه میشود كه چگونه این حدیثشناس معروف، تصریح دارد به اینكه در غیر صحیحین، احادیث فراوانی وجود دارد كه صحیحند و در عین حال، بخاری و مسلم آنها را نیاوردهاند، پس اگر بخاری و مسلم، احادیث مربوط به امام مهدی (علیه السلام) را ذكر نكردهاند، هرگز نمیتواند دلیل و شاهدی برای صحیح نبودن این احادیث قرار گیرد.
ب) دومین مطلبی كه در پاسخ این سخن میتوان گفت این است كه، چرا حدیثهای صحیح و معتبر را منحصر میدانید به آنچه كه در صحیحین ذكر شده؟ آیا فقط در این دو كتاب، حدیثهای صحیح یافت میشود؟ چه كسی از عالمان اهل سنت به این سخن پایبند است؟ اگر این حرف قابل قبول باشد پس نوشتن دهها جامع حدیثی، پیش و پس از بخاری و مسلم چه ارزش و اعتباری دارد؟ منحصر دانستن حدیثهای صحیح در صحیحین، به معنای تشكیك و تردید در همهی كتابهای حدیثی دیگر اهل سنت است؛ در حالیكه كسی از عالمان اسلامی این را نپذیرفته است. اگر نگوییم همهی عالمان اهل سنت، بسیاری از آنها، قبول دارند آنگونه كه احادیث صحیح در صحیح بخاری و مسلم وجود دارد، در دیگر كتابهای حدیثی اهل سنت نیز فراوان یافت میشود؛ ابن صلاح میگوید:
احادیث صحیح، علاوه بر آنچه در صحیح بخاری و مسلم وجود دارد، میتوان در یكی از نوشتههای معتمد و مشهور امامان حدیث از جمله ابیداوود سجستانی، ابوعیسی ترمذی، ابوعبدالرحمان نسائی، ابوبكر بن خزیمه، ابوالحسن الدار قطنی و دیگران كه بر صحت آن احادیث تصریح دارند، پیدا كرد. (20)
و نیز ابنتیمیه هنگام بیان انواع حدیث صحیح، ضمن برشمردن راههای اثبات حدیث صحیح مینویسد:
از جمله حدیث صحیح، آن است كه مسلمانان آنرا به عنوان حدیث صحیح پذیرفته و بدان عمل كرده باشند... و (نیز) اهل علم اجماع كنند بر اینكه این خبر، راست است؛ همانند اجماع فقها بر اینكه این كار حلال است یا حرام و یا واجب. (21)
با این توصیف، روشن است كه حدیث صحیح، تنها حدیثی نیست كه فقط در صحیحین وجود داشته باشد، بلكه تصحیح حدیث و معتبر دانستن آن، راههای مختلفی دارد كه یكی از آن راهها، وجود حدیث در صحیحین است؛ ولی این راه، راه انحصاری نیست؛ نواوی تصریح میكند:
هر آنچه را كه حاكم (در مستدرك) صحیح بداند و جز او از بزرگان حدیث نه تضعیف و نه توثیقی در رابطهی با آن حدیث ذكر نكرده باشند، حكم میكنیم كه آن حدیث حسن است. (22)
ج) استاد عبدالمحسن العباد در پاسخ به این اشكال، مطلبی را بیان كرده كه ما عین مطلب ایشان را ذكر میكنیم:
علمای حدیث صحیح را بر هفت مرتبه تقسیم كردهاند كه به قرار ذیل است:
1. حدیث صحیحی كه بخاری و مسلم بر سر آن توافق دارند.
2. حدیث صحیحی كه بخاری به تنهایی و جدای از مسلم آنرا آورده است.
3. حدیث صحیحی كه مسلم به تنهایی آورده است.
4. حدیث صحیحی كه از نظر هر دو، دارای شرایط بوده و آنرا نیاوردهاند.
5. حدیث صحیحی كه از نظر بخاری صحیح بوده و آنرا نیاورده.
6. حدیث صحیحی كه از نظر مسلم صحیح بوده و آنرا نیاورده.
7. حدیث صحیحی كه آنرا ذكر نكردهاند و طبق شرط آن دو نیز نبوده و بر شرط یكی از آن دو هم نبوده است.
این تقسیمبندی هفتگانهی حدیث صحیح، از سوی افرادی چون: ابنالصلاح در كتاب علوم الحدیث و ابنحجر در شرحی با نام نخبة الفكر ذكر گردیده است.
از این اقسام هفتگانهی حدیث صحیح، تنها سه قسم در صحیحین آمده است و چهار قسم باقی مانده در كتابهای حدیثی دیگر ذكر شده است، و روش علما در همهی دورانها چنین بوده است كه به احادیث صحیحه و بلكه حسنهای كه در غیر صحیحین وجود داشته است استدلال میكردهاند و بر آن اساس نیز عمل كرده و مدلول آن احادیث را نیز معتبر میشمردند بدون اینكه از آنها رویگردان شده و یا جایگاه آنها را تنزل دهند؛ و از این دست احادیث، میتوان از احادیثی همانند عشره مبشره نام برد كه در برخی كتابها، همانند مسند احمد آمده، ولی در صحیحین، وجود ندارد؛ و همهی امت نیز، بر همین اساس به این حدیث معتقد شدهاند؛ و همینطور نامگذاری دو ملكی كه در قبر از مرده سؤال میكنند، به نام نكیر و منكر كه در حدیث ذكر شده، در حالیكه این حدیث، در صحیحین نیامده، ولی اهل سنت بدان معتقدند. (23)
هرچند برخی دیگر، تقسیمبندی احادیث صحیح را، تا ده مورد برشمردهاند (24)، اما تعداد اینها چه هفت و چه ده باشد گویای این واقعیت است كه نباید حدیث صحیح را منحصر به آن حدیثی بدانیم كه بخاری و مسلم نقل كردهاند؛ پس نباید گفت به صرف اینكه احادیث امام مهدی (علیه السلام) در صحیحین نیامده، از اعتبار لازم برخوردار نیستند.
د) درست است كه در صحیحین، حدیثی كه به صراحت نام امام مهدی (علیه السلام) را ذكر كرده باشد وارد نشده است، ولی چند حدیث دیگر كه هم در صحیح بخاری و هم در صحیح مسلم آمده، با توجه به قراین و احادیث دیگر، در تفسیر آنها راهی جز تطبیق بر امام مهدی (علیه السلام) وجود ندارد، دو تا از این احادیث، تنها در صحیح مسلم آمده، و یك مورد هم در صحیح بخاری، و هم در صحیح مسلم، ذكر شده است:
1. بخاری: حدّثنا ابنبكر، حدّثنا اللیث عن یونس، عن ابنشهاب، عن نافع مولی أبیقتادة الأنصاری أنّ أباهریرة قال: قال رسول الله (صل الله علیه و آله و سلم): كیف بكم إذا نَزَل ابنُ مریمَ فیكم و إمامكم منكم (25)؛
بخاری با سند خودش از ابوهریره نقل كرده كه، رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) فرمود: چگونه خواهید بود به هنگامی كه فرزند مریم در میان شما فرود آید و امام شما از خود شما باشد.
مسلم همین حدیث را در صحیح ذكر كرده و سند حدیث-غیر از اولین نفری كه مسلم از او نقل كرده-همانند سند بخاری است. (26)
2. مسلم از جابر بن عبدالله نقل كرده كه وی میگوید:
سمعتُ النبیّ (صل الله علیه و آله و سلم) یقول: لا تَزال طائفةٌ من أمّتی یُقاتِلون علی الحقِّ، ظاهرین إلی یومِ القیامة- قال:- فَینزِل عیسی بنُ مریمَ (علیه السلام): فیقول أمیرُهم: تعالِ صلِّ لنا، فیقول: لا، إنّ بعضُكم علی بعض أمراء تَكرمهُ الله هذه الأمّةَ (27)؛
مسلم با اسناد خود از جابربن عبدالله نقل میكند كه از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) شنیدم كه فرمود: گروهی از امت من همیشه برای حق، در جنگند و تا روز قیامت پیروز خواهند شد؛ سپس فرمود: آنگاه عیسی بن مریم (علیه السلام) فرود خواهد آمد، و امیر و پیشوای این گروه، به وی میگوید: بیا برای ما نماز بگزار، او جواب خواهد داد: خیر، برخی از شما بر برخی دیگر امیرند و این به خاطر گرامی داشت این امت، از جانب خداوند است.
این دو حدیث كه متن آنها نقل شد و اولی در صحیح بخاری و مسلم است و دومی تنها در صحیح مسلم ذكرشده، تصریح دارند به اینكه عیسی بن مریم فرود خواهد آمد و آن هنگام امام مسلمانان از خودشان میباشد نه از دیگران، كنایه از اینكه حضرت عیسی (علیه السلام) امام مسلمانان نخواهد بود، بلكه امام مسلمانان از خودشان است؛ اكنون جای این پرسش است كه این امامی كه در دو حدیث یاد شده بدان اشاره شد و نامی از او به میان نیامده، چه كسی است؟
جواب این پرسش را میتوان به راحتی از روایات دیگری كه همین مضمون را نقل كردهاند و به نام آن حاكم و امام تصریح دارند بهدست آورد، و از این راه میتوان فهمید مراد از «امام» در این دو حدیث، چه كسی است.
ابونعیم اصفهانی و حارثبن ابیاسامه با اسناد صحیح از جابربن عبدالله و او از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) نقل كرده كه فرمود:
یَنزِل عیسی بنُ مریمَ، فیقول أمیرُهم المهدیُّ: تعالِ صلِّ بنا، فیقول: إنّ بعضَكم أمیرُ بعضٍ، تكرمةُ الله لهذه الأمّةِ (28)؛
عیسی بن مریم (علیه السلام) فرود میآید و مهدی (علیه السلام) كه امیر آنان (مسلمانان) است میگوید: برای ما نماز برگزار كنید (یعنی ما به تو اقتدا كنیم) كه عیسی گوید: نه برخی از شما امیر برخی دیگر است، و این به سبب بزرگداشت خداوند از این امت است.
با توجه به تصریح این حدیث، روشن میشود كه منظور از آن امیری كه در دو حدیث منقول از بخاری و مسلم ذكر شده، همان امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است و به همین سبب است كه ابنحجر عسقلانی در ذیل حدیث اول كه در صحیح بخاری نیز ذكر شده بود، از ابوالحسن آبری در مناقب الشافعی نقل كرده است:
تواترت الأخبار بأنّ «المهدیّ من هذه الأمّة، و أنّ عیسی یُصلّی خلفَه (29)؛
اخبار متواترند بر اینكه مهدی (علیه السلام) از این امت است و عیسی (علیه السلام) پشت سر وی نماز میگذارد.»
ابن حجر عسقلانی (شارح صحیح بخاری) -كه شاید شرح وی معروفترین شرح صحیح بخاری باشد-در ذیل این حدیث همین برداشت را داشته و آن را منطبق بر مهدی موعود (علیه السلام) دانسته است.
برخی دیگر از عالمان اهل سنت همین برداشت را از حدیث داشتهاند و در ذیل این حدیث تصریح كردهاند كه منظور از این امیر و امام، جز امام مهدی (علیه السلام) كس دیگری نیست.
محمد صدیق حسن خان بعد از ذكر حدیث منقول از صحیح مسلم مینویسد:
در این حدیث نامی از مهدی نیامده، ولی هیچ توجیهی برای این حدیث و مانند آن وجود ندارد جز اینكه بر مهدی منتظر (علیه السلام) حمل شود؛ چون اخباری كه گذشت و آثار فراوان دیگر، بر این مطلب دلالت دارند. (30)
3. مسلم در صحیح، سه حدیث را با مضمونی واحد و اختلافی اندك در متن، روایت كرده كه عبارت یكی از آنها چنین است:
قال رسولالله (صل الله علیه و آله و سلم): یكون فی آخر أمّتی خلیفةٌ یَحثی المالَ حَثیاً لا یعَدّه عَدّاً (31)؛
در اواخر (دوران) امت من، خلیفهای خواهد آمد كه بخشش فراوان خواهد كرد و آن را شمارش نخواهد كرد.
در این حدیث و دو حدیث هم مضمون آن (32) هرچند اسم صریحی از امام مهدی (علیه السلام) بیان نشده، ویژگی ذكر شده در این حدیث، در حدیثهای دیگر صراحتاً به ایشان نسبت داده شده، كه بیانگر آن است كه منظور از حدیث صحیح مسلم نیز، امام مهدی (علیه السلام) است.
ترمذی از ابوسعید خدری و او از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) روایتی را نقل كرده و سند آن را هم حسن دانسته كه در این حدیث رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) چنین میفرماید:
إنّ أمّتی المهدیَّ... فیَجیءُ إلیه رجلٌ فیقول: یا مهدیّ! اعطنی أعطنی-قال: فیَحثی له فی ثوبه ما استَطاع أن یَحمِلَه (33)؛
مهدی (علیه السلام) از امت من خواهد بود... هر فردی كه نزد او میآید و مصرانه از او چیزی میخواهد، آن قدر از اموال در دامن وی میریزد كه بتواند آن را حمل كند.
با این توضیحاتی كه گفته شد، روشن است كه هرچند در صحیحین، به نام امام مهدی (علیه السلام) تصریحی نشده، با قراینی كه گفته شد، به خوبی میتوان موضوع مهدویت را از این چند حدیث اثبات كرد.
هـ) نكتهی مهم كه وجود دارد-و برخی از نویسندگان معاصر نیز به این توجه كردهاند (34)-این كه در شماری از كتابهای اهل سنت كه دست كم دو نفر از نویسندههای آنها (ابن حجر هیتمی و متقی هندی) از شهرت خوبی برخوردارند، حدیثی از صحیح مسلم نقل شده كه در این حدیث، با صراحت نام امام مهدی (علیه السلام) آمده و وی را از فرزندان فاطمه (علیها السلام) دانستهاند، ولی اكنون هیچ اثری از این حدیث در صحیح مسلم نیست؛ برای روشن شدن مطلب، عین حدیث و نیز عبارتهای این چند نفر ذكر میشود:
1. ابنحجر هیتمی (م 974 ه.ق) میگوید:
و من ذلك (الاحایث المبشره بالمهدی) ما اخرجه مسلم و ابوداود و النسائی و ابن ماجه و البیهقی و آخرون: المهدیُّ من عترتی من وُلدِ فاطمةَ (35)؛
یكی از احادیث بشارت دهنده به وجود مهدی (علیه السلام)، حدیثی است كه مسلم، ابوداوود، نسائی، ابنماجه، بیهقی و دیگران نقل كردهاند كه مهدی (علیه السلام) از عترت من (رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم)) و از فرزندان فاطمه (علیها السلام) است.
2. متقی هندی (م975 ه.ق) به نقل از پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم):
المهدیُّ من عترتی من وُلدِ فاطمةَ (36)؛
مهدی (علیه السلام) از عترت من و از فرزندان فاطمه (علیها السلام) است.
3. شیخ محمد علی صبان (م1206 ه.ق) چنین آورده است:
ان منهم (اهل بیت) مهدی آخرالزمان اخرج مسلم و ابوداوود و النسائی و ابنماجه و البیهقی و آخرون: المهدیُّ من عترتی من وُلدِ فاطمةَ (37)؛
مسلم، ابوداوود، نسائی، ابنماجه، بیهقی و دیگران از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) روایت كردهاند كه مهدی از عترت من (رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم)) و از فرزندان فاطمه (علیها السلام) است.
4. شیخ حسن عدوی حمزاوی مالكی (م 1303 ه.ق) مینویسد:
ففی مسلم و ابیداوود و النسائی و ابنماجه و البیهقی و آخرین: المهدیُّ من عترتی من وُلدِ فاطمةَ (38)؛
در (كتاب) مسلم، ابیداوود، ابنماجه، بیهقی و دیگران آمده است كه مهدی از عترت من (رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم)) و از فرزندان فاطمه (علیها السلام) است.
با این احادیثی كه ذكر شد، به راحتی میتوان ادعا كرد كه در صحیح مسلم به نام مهدی (علیه السلام)، تصریح شده است، كه این چهار نفر آن را با صراحت، از مسلم نقل كردهاند؛ مگر اینكه كسی مدعی شود كه این آقایان، در آدرس دادن، دچار اشتباه شدهاند كه پذیرفتن این هم، كار آسانی نیست.
پینوشتها:
1.البانی، «حول المهدی»، مجلهی تمدن اسلامی (به نقل از: مهدی فقیه ایمانی، الامام المهدی عند اهل السنه، ج2، ص 389).
2.بیشتر مطالبی كه رشید رضا دربارهی امام مهدی (علیه السلام) دارد، تفسیر المنار در ذیل آیات 157 نساء (ج6)، 187 اعراف (ج9) و 33 توبه (ج10) میباشد و احمد امین هم در ضحی الاسلام فصلی را اختصاص داده با عنوان «عقیدة المهدی عندهم (شیعه)» كه در این فصل با تحلیلی بیپایه و گاه با عبارتهایی تمسخرآمیز، به نقد مهدویت پرداخته، وی نیز در همینباره نوشتهای مستقل با نام المهدی و المهدویه تألیف كرده است.
3.رشید رضا، المنار، ج9، ص 499.
4.توبه (9) آیه 33.
5.رشید رضا، همان، ج10، ص 393.
6.دربارهی چگونگی حل تعارض میان اخبار، مباحث مفصل و مشروحی از سوی دانشمندان اسلامی مطرح شده و بیشتر این مباحث در كتابهای اصولی به تفصیل ذكر شده و برای اطلاع در این زمینه میتوان برای نمونه به كتابهای زیر مراجعه كرد.
الف) فخرالدین رازی، المحصول فی علم الاصول، ج5، ص 397-398.
ب) شاطبی، الموافقات فی اصول الشریعه، جزء 4، ص 640.
ج) ناصرالدین بیضاوی، نهایة السُؤل فی شرح منهاج الأصول، ج4، ص 472.
د) الأمدی، الإحكام فی أصول الأحكام، تحقیق سید الجمیلی، ج4، ص 258-279.
7.برای اگاهی بیشتر میتوان به منابع پاورقی پیشین مراجعه كرد.
8.وی در المنار، ج9، ص 501، تعارض میان حدیثهایی كه گویای نام پدر امام مهدی است و نیز حدیثهایی كه بیانگر نسب آن حضرت است را ذكر كرده، میگوید: مضمون احادیث در این دو موضوع، با هم دیگر متعارضند.
9.این حدیث را ابنابیشیبه در الكتاب المصنَّف، ج7، ص 513، ح37635 به نقل از: مجاهد روایت كرده كه البته از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) هم نمیباشد و آخرین راوی همان مجاهد است و مضمون این حدیث، با انكار عالمان حدیثشناس اهل سنت روبهرو شده است، بهعلاوه سند حدیث هم سند صحیح و درستی نمیباشد. برای آگاهی بیشتر، ر.ك: بستوی، المهدی المنتظر فی ضوءالاحادیث الضعیفه، ح 158.
10.میتوان به موسوعة الاحادیث و الآثار الضعیفة و الموضوعه نوشتهی چند نفر از نویسندگان كه با فهارس در 15 مجلد چاپ شده، و نیز نوشتهی ناصرالدین البانی دربارهی احادیث ضعیفه، و در خصوص احادیث مهدویت نیز به كتاب المهدی المنتظر فی ضوءالاحادیث الصحیحة والضعیفه اشاره كرد.
11.رشید رضا، المنار، ج9، ص 499 ذیل آیهی 187 اعراف.
12.احمد امین، ضحی الاسلام، پیشین، ج3، 237.
13.ابنصلاح، علوم الحدیث، ص 21-22، نووی، شرح صحیح مسلم، ج1، ص 68 و عسقلانی، فتح الباری، بشرح صحیح البخاری، ج7، مقدمه.
14.فتح الباری بشرح صحیح البخاری، ص 7، مقدمه.
15.نووی شرح صحیح مسلم، ج1، مقدمهی شارح، ص 135.
16.ابنالصلاح، علوم الحدیث، ص23.
17.همان، ص 23.
18.همان، ص 22-23.
19.ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج17، ص 175، به نقل از: ابنالصلاح، علوم الحدیث، ص 24 و سیوطی، تدریب الراوی، ج9، ص 113، با این تفاوت كه در سیر اعلام النبلاء، همین «ثلث» را ذكر كرده است، ولی در دو منبع دیگر، «نحو نصف الكتاب» ذكر شده است.
20.ابنالصلاح، علوم الحدیث، ص 23.
21.ابنتیمیه، علم الحدیث، ص 72-73.
22.نواوی، به نقل از: جلالالدین سیوطی، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، ج1، ص 81.
23.محسن العباد، «الرد علی من كذب بالاحادیث الواردة فی المهدی»، مجلهی الجامعة الاسلامیه، شمارهی 45، 1400ق، فصل5.
24.مطرجی، مقدمة المستدرك علی الصحیحین، ج1، ص 77.
25.بخاری، صحیح، ح3449.
26.حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ص 136، ح244.
27.همان، ص 137، ح247.
28.به نقل از: بستوی، المهدی المنتظر فی ضوء الاحادیث والآثار الصحیحه، ص180.
29.عسقلانی، فتح الباری بشرح صحیح البخاری، ج7، در توضیح ح 3449.
30.محمد صدیق حسن خان، الاذاعه لما كان و ما یكون بین یدی الساعه، ص 144.
31.مسلم، صحیح، ج4، ح 2913.
32.همان، ح2914 و 29142
33.ترمذی، سنن، ح2232، ابنماجه، سنن، ح4083، ابناتیر، جامع الاصول فی احادیث الرسول، ح78134 و حاكم نیشابوری، المستدرك علی الصحیحین، ح4544.
34.نویسندهی كتاب المهدی المنتظر فی الفكر الاسلامی، ص 139 به این موضوع توجه كرده است.
35.هیتمی، الصواعق المحرقه، ج2، ص 472.
36.متقی هندی، كنزالعمّال، ج14، 264، ح38662. گفتنی است در كنزالعمّال نامهای مؤلفان كتابهای منبع را، بهصورت رمزی ذكر كرده است كه رمز مسلم (م) میباشد. و در اینجا وی با این رمز از او یاد كرده است، میتوان در اینباره ر.ك: كنزالعمّال، ج1، ص 6 با عنوان خطبهی الجامع الصغیر.
37.محمد علی صبان، اسعاف الراغبین، به نقل از: مهدی فقیه ایمانی، المهدی عند اهل السنه، ج2، ص 28.
38.حمزاوی، مشارق الانوار فی فوز اهل الاعتبار، ص 112.
اكبرنژاد، مهدی؛ (1386)، بررسی تطبیقی مهدویت در روایات شیعه و اهل سنت، قم: مؤسسه بوستان كتاب(مركز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، سوم 1388
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}